تبلیغ شماره 1
بازگشت به پورتال مرکزی

وقتی چمدانش را به قصد رفتن بست،

نگفتم: «عزیزم، این کار را نکن.»

نگفتم:«برگرد و یک بار دیگر به من فرصت بده.»

وقتی پرسید دوستش دارم یا نه،

رویم را برگرداندم.

حالا او رفته، و من

تمام چیزهایی را که نگفتم، می شنوم.

 

نگفتم: «عزیزم، متاسفم،

چون من هم مقصر بودم.»

نگفتم:«اختلاف ها را کنار بگذاریم،

چون تمام آنچه می خواهیم عشق و وفاداری و مهلت است.»

گفتم:«اگر راهت را انتخاب کرده ای،

من آن را سد نخواهم کرد.»

حالا او رفته، و من

تمام چیزهایی را که نگفتم، می شنوم.

 

او را در آغوش نگرفتم و اشک هایش را پاک نکردم

نگفتم: «اگر تو نباشی

زندگی ام بی معنی خواهد بود.»

فکر می کردم از تمام آن بازی ها خلاص خواهم شد.

اما حالا، تنها کاری که می کنم

گوش دادن به چیزهایی است که نگفتم.

نگفتم: «بارانی ات را درآر...

قهوه درست می کنم و باهم حرف می زنیم.»

نگفتم: «جاده بیرون خانه

طولانی و خلوت و بی انتهاست.»

گفتم: «خدانگهدار، موفق باشی،

خدا به همراهت.» او رفت

و مرا تنها گذاشت

تا با تمام چیزهایی که نگفتم، زندگی کنم.

 

شل سیلور استاین

 

 

ثبت نام و عضویت میز کار

لینک های مفید

 

 

 

امیرعلی عضدی |   1395/01/14 20:46:33   |
6     0
تا زمانی که در کنار هم هستیم قدر یکدیگر را بدانیم، چه بسا وقتی عزیزی را از دست می دهیم چقدر آرزو میکنیم که کاش دوباره فرصتی پیش می آمد کاش حداقل 5 دقیقه بر می گشت و آن حرف هایی را که باید به او می گفتیم و نگفتیم را از صمیم قلب برایش بازگو می کردیم

با تو هستم ای مسافر ای به جاده تن سپرده
ای که دل تنگی غربت
منو از یاد تو برده
هنوزم هوای خونه
عطر دیدار تو داره
گل به گل گوشه به گوشه
تورو یاد من میاره
 پاسخ 
دیدگاه کاربران
افسانه زارعی |   1395/01/14 23:12:58   |
3     0
بعضی از کارها را باید انجام داد، فقط برای اینکه بعدا حسرتشان به دلت نماند...
پشیمان نشوی...
 پاسخ 
دیدگاه کاربران
کیان |   1395/04/05 22:06:29   |
0     0
چه گریزیت ز من؟

چه شتابیت به راه؟

به چه خواهی بردن

در شبی این همه تاریک پناه؟



مرمرین پلهء آن غرفه عاج

ای دریغا که ز ما بس دور است

لحظه ها را دریاب

چشم فردا کورست
 پاسخ 
دیدگاه کاربران
دیدگاه کاربران

 

 

هدیه مالی تیم متفکران نوین مالی در شبکه اجتماعی
Web Analytics