تبلیغ شماره 1
بازگشت به پورتال مرکزی

ما و خدا؛ بخشش

ما و خدا؛ بخشش

اسکار وایلد می‌گوید: جامعه می‌تواند جنایتکاران را ببخشد، اما هرگز یک رؤیا پرداز را نخواهد بخشید.

اما قانون جهانی ما رابه رؤیا پردازی وادار می‌کند. باید همیشه این را در ذهن داشت.

 

ما و خدا؛ درخت

ما و خدا؛ درخت

با استادم در دشتی نزدیک به دماغه سرد قدم می‌زدیم گفت: «آن گل بروملیا را در آنجا ببین» و اندکی بعد گفت: «آن ارکیده را ببین»! چشم‌های من به تماشای معجزه موجودات کوچک عادت نداشتند. 

 

 

ما و خدا؛ عرفان

ما و خدا؛ عرفان

این متن از لئوناردو بوف است:

رسیدن به خداوند، با او بودن در تمامی ابعاد زندگی است، نه فقط در شرایط ممتازی همچون لحظات ارتباط با خدا یا نیایش. 

 

 

ما و خدا ؛ خدا زندگی است و زندگی خداست

ما و خدا ؛ خدا زندگی است و زندگی خداست

استاد می گوید: از یک سو می دانیم که جست و جوی خدا مهم است. از سوی دیگر، زندگی فاصله ای میان ما و او می آفریند. احساس می کنیم الوهیت، ما را نادیده میگیرد، یا گرفتار مشغولیت های روزمره مان می شویم. 

 

ما و خدا؛ خدا یک هنرمند است

ما و خدا؛ خدا یک هنرمند است

این جمله از پابلو پیکاسو است: خدا یک هنرمند است. او زرافه، فیل و مورچه را آفرید. در حقیقت هرگز به دنبال یک استیل نبود. صرفاً هر کاری دلش می خواست، میکرد...

 

ما و خدا؛ به خاطر این درس متشکرم

ما و خدا؛ به خاطر این درس متشکرم

چند یهودی در کنیسه ای دعا می خواندند، ناگهان صدای کودکی را شنیدند که می گفت: الف، ب، ج، دال. سعی کردند ذهنشان را بر کتاب مقدس متمرکز کنند، اما صدا تکرار شد: الف، ب، ج، دال...

 

ما و خدا؛ خدا هم آن جاست

ما و خدا؛ خدا هم آن جاست

استاد می گوید:

روح خدا که در ما حضور دارد، می تواند مثل یک پرده سینما توصیف شود. روی پرده حوادث زیادی اتفاق می افتند! مردم عاشق می شوند؛ جدا می شوند؛ گنج می یابند؛ کشورهای دور دست را کشف می کنند و ...

 

ما و خدا؛ راه خودش را میرود

ما و خدا؛ راه خودش را میرود

مرد تردست وسط میدان می ایستد، سه پرتقال بیرون می اورد و بالا و پایین میاندازد. مردم جمع می شوند و از ظرافت و چابکی حرکاتش به شگفت می آیند. 

 

ما و خدا؛ خدا خشنود است

ما و خدا؛ خدا خشنود است

نوآموزی از پدر نیستروس، کشیش اعظم صومعه ی اسکتا پرسید: برای خشنودی خدا چه باید بکند؟ 

 

ما و خدا ؛ گاهی خداوند برکتی را پس میگیرد.

ما و خدا ؛ گاهی خداوند برکتی را پس میگیرد.

مارکوس گارسیا، راهب سیسترسیان می گفت: گاهی خداوند برکتی را پس میگیرد تا در درک بهتر آن به شخص کمک کند. خداوند میداند یک روح را تا چه سطحی میتواند بیازماید و هرگز از آن سطح فراتر نمیرود.

 

ما و خدا؛ همواره حاضر بودم در برنده شدن به تو  کمک کنم

ما و خدا؛ همواره حاضر بودم در برنده شدن به تو کمک کنم

پارسایی ناگهان دید از تمام ثروتش محروم شده. می دانست خداوند در هر شرایطی به او کمک می کند.بنابراین دعا کرد: پروردگارا بگذار در مسابقه بخت آزمایی برنده شوم.

 

ما و خدا، به ندای قلب خود گوش بسپرید

ما و خدا، به ندای قلب خود گوش بسپرید

اگر سفر شما دشوار است، به ندای قلب خود گوش بسپرید. بکوشید تا آن جا که می توانید، با خود صادق باشید و مطمئن شوید که به راستی راه خود را می پیمایید و بهای رویاهاتان را می پردازید.

 

ما و خدا؛ سرود آفرینش

ما و خدا؛ سرود آفرینش

سرود آفرینش

در آغاز هیچ نبود، کلمه بود، و آن کلمه خدا بود»

و «کلمه»، بی‌زبانی که بخواندش، و بی «اندیشه»ای که بداندش، چگونه می‌تواند بود؟

 

ما و خدا؛ ردپا

ما و خدا؛ ردپا

شبی مردی در رؤیا بود.اودر خواب دید که با معبودش در طول ساحل قدم میزند و در پهنه آسمان صحنه هائی از زندگیش آشکار می شود. درهرصحنه اومتوجه شد دو اثر ردپا برروی ماسه ها هستند. یکی متعلق به او ودیگری از آن معبودش. زمانی یک صحنه از زندگی گذشته اش را دید.

ما و خدا؛ آیا واقعأ فکر می کنی که من می توانم تو را نجات دهم؟

ما و خدا؛ آیا واقعأ فکر می کنی که من می توانم تو را نجات دهم؟

کوهنوردی قصد داشت بلندترین کوه ها را فتح کند. او پس از تلاش برای آماده سازی خود، ماجراجویی را آغاز کرد امّا از آنجا که دوست داشت افتخار این کار را خودش کسب کند، تصمیم گرفت تنها از کوه بالا برود. او تمام روز از کوه بالا رفت. خورشید کم کم غروب کرد و شب, بلندی های کوه را در برگرفت. کوهنورد، دیگر چیزی نمی دید همه جا سیاه و تاریک بود. ابر، ماه و ستاره ها را پوشانده بود و او اصلا" دید نداشت، امّا به راه خود ادامه می داد و از کوه بالا می رفت، چند قدم دیگر مانده بود تا به قلّه کوه برسد که پایش لغزید و سقوط کرد.

ما و خدا؛ شکایت پیش خدا

ما و خدا؛ شکایت پیش خدا

استاد می گوید:

_ اگر سفر شما دشوار است، به ندای قلب خود گوش بسپرید. بکوشید تا آن جا که می توانید، با خود صادق باشید، و مطمئن شوید که به راستی راه خود را می پیمایید و بهای رویاهاتان را می پردازید.

 

ما و خدا؛ کدام خدا؟

ما و خدا؛ کدام خدا؟

استاد می گوید:

_ دو خدا وجود دارد. خدایی که استادان دانشگاه درباره او به ما می آموزند، و خدایی که خود به ما می آموزد. خدایی که مردم همیشه درباره اش صحبت می کنند، و خدایی که خود با ما سخن می گوید. خدایی که هراسیدن از او را آموخته ایم، و خدایی که از عطوفت با ما سخن می گوید.

 

ما و خدا؛ ایمان

ما و خدا؛ ایمان

استادی با مریدش در صحرای عربستان اسب سواری می کنند.

استاد از هر لحاظ سواری شان برای آموختن ایمان به مریدش استفاده می کند.

 

ما و خدا؛ عشق

ما و خدا؛ عشق

استاد می گوید:

 

 _ جست و جوی توضیحات درباره خداوند هیچ چیز را بر شما آشکار نمی سازد. می توانید به واژه های زیبا گوش دهید، اما آن ها در اصل خالی اند. درست همان طور که می توانید یک دایرة المعارف درباره عشق بخوانید و عشق ورزیدن را نیاموزید.

ما و خدا؛ خدا وجود دارد؟

ما و خدا؛ خدا وجود دارد؟

یک روز صبح، بودا در میان مریدانش نشسته بود که مردی به آن ها نزدیک شد.

 

پرسید: خدا وجود دارد؟

 

بودا پاسخ داد: بله، خدا وجود دارد.

 

1 2 صفحه:
هدیه مالی تیم متفکران نوین مالی در شبکه اجتماعی
Web Analytics