تبلیغ شماره 1
بازگشت به پورتال مرکزی

 مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر کشاورزی بود. کشاورز گفت برو در آن قطعه زمین بایست. من سه گاو نر را آزاد می کنم اگر توانستی دم یکی از این گاو نرها را بگیری من دخترم را به تو خواهم داد. مرد قبول کرد. در طویله اولی که بزرگترین بود باز شد.

 

باور کردنی نبود بزرگترین و خشمگین ترین گاوی که در تمام عمرش دیده بود. گاو با سم به زمین می کوبید و به طرف مرد جوان حمله برد.

 

جوان خود را کنار کشید تا گاو از مرتع گذشت. دومین در طویله که کوچکتر بود باز شد.

 

گاوی کوچکتر از قبلی که با سرعت حرکت کرد .جوان پیش خودش گفت: منطق می گوید این را ولش کنم چون گاو بعدی کوچکتر است و این ارزش جنگیدن ندارد.

 

 سومین در طویله هم باز شد و همانطور که فکر میکرد ضعیفترین و کوچکترین گاوی بود که در تمام عمرش دیده بود.

 

پس لبخندی زد و در موقع مناسب روی گاو پرید و دستش را دراز کرد تا دم گاو را بگیرد.اما...

 

گاو دم نداشت!!!!

 

زندگی پر از ارزشهای دست یافتنی است اما اگر به آنها اجازه رد شدن بدهیم ممکن است که دیگر هیچ وقت نصیبمان نشود.

 

برای همین سعی کن که همیشه اولین شانس را دریابی.

 

 

ثبت نام و عضویت میز کار

لینک های مفید

 

 

 

tayebe zare |   1395/01/14 03:45:40   |
0     0
فرصت ها همیشگی نیستند پس به بهترین نحو باید استفاده شوند شاید فردایی نباشد.
 پاسخ 
دیدگاه کاربران
رویـــا اسماعیلی |   1395/01/15 12:01:27   |
0     0
یه جمله بسیار زیبا :
دوست عزیز،
با سلام،
خیلی مایلم دعوت شما را بپذیرم و به زندگی تان بیایم، اما متاسفانه نمی توانم. لطفا برنامه های خود را بخاطر من تغییر ندهید!
با احترام فراوان،
امضا: (( شـــانـــس )) !
 پاسخ 
دیدگاه کاربران
دیدگاه کاربران

 

 

هدیه مالی تیم متفکران نوین مالی در شبکه اجتماعی
Web Analytics