> مقالات موضوعی > فرهنگی و مذهبی > موضوعات قابل تامل > فکر و فلسفه > مشاهده مقاله جهت ارسال به چند نفر، نام و ایمیل گیرندگان با کاما { ، } جدا شوند. نام فرستنده: * ایمیل فرستنده: نام گیرنده(گان): * ایمیل گیرنده(گان): * متن پیام: * کد امنیتی: صحنه مرگ سقراط جام را به لب برد و بیآنکه خم به ابرو آورد زهر را نوشید. بسیاری از ما تا آن دم اشک خود را نگاه داشته بودیم. ولی چون سقراط زهر را نوشید، عنان طاقت از دست ما به در رفت. اشک من چنان سرازیر شد که ناچار شدم روی خود را بپوشانم و بگذارم فرو ریزد. ولی برای او نمیگریستم، به حال خود گریان بودم که چنان دوستی را از دست میدهم. عضویت در تیم متفکران در طرح همراه با تیم اعتبار هدیه بگیرید و مشارکت کنید کلیک کنید... در طرح همگام با تیم با اعتبار هدیه، از خدمات ویژه استفاده کنید کلیک کنید... در طرح همیار با تیم در بازارکار حسابداری و مالی بدرخشید کلیک کنید... در طرح همکار با تیم خدمات مالی و حسابداری خود را معرفی کنید کلیک کنید... کریتون چون نتوانست از گریه خودداری کند بیرون رفت. آپولودوروس از چندی پیش گریان بود ولی در این هنگام چنان شیونی آغاز کرد که همه ما اختیار را از دست دادیم. در این میان تنها سقراط آرام بود و میگفت: چه میکنید؟ چه مردمان عجیبی هستید؟ زنان را بیرون کردم که این حال پیش نیاید زیرا شنیدهام آنجا که کسی میمیرد همه باید خاموش باشند. بر خود مسلط شوید و آرام باشید. ما شرمنده شدیم و از گریه بازایستادیم. سقراط کمی راه رفت و گفت: پاهایم سنگین میشوند. آنگاه چنانکه خادم زندان گفته بود به پشت خوابید. مردی که جام زهر را به او داده بود نزدیک شد و گاهگاه پاها و ساقهای او را میفشرد و میپرسید: حس میکنی؟ گفت: حس نمیکنم. پس از آن دست به رانهایش برد و با اشاره به ما فهماند که تنش سرد میشود. سپس بار دیگر دست به تن او مالید و گفت: همینکه اثر زهر به قلب رسید کار تمام است. سردی به شکم رسیده بود که سقراط پوششی را که به رویش افکنده بودند به کنار زد و گفت: «کریتون، به آسکلپیوس خروسی بدهکارم. این قربانی را به جای آورید و فراموش مکنید.» این واپسین سخن سقراط بود. کریتون گفت: البته فراموش نخواهم کرد. سفارش دیگری هم داری؟ سقراط پاسخ نداد و اندکی بعد تنش لرزش کوتاهی کرد. خادم پوشش را از روی او برداشت. چشمانش باز و بیحرکت بودند. کریتون چشم و دهان او را بست. ای اخکراتس، این بود سرانجام مردی که از همهی مردمانی که دیدیم و آزمودیم هیچکس در خردمندی و عدالت به پایش نمیرسید. ** در سال ۳۹۹ پیش از میلاد، نزدیک به دو هزار و پانصد سال پیش در دادگاهی قانونی، در حضور یک هیئت منصفه سقراط به اعدام محکوم شد. جرم وی «فاسد کردن جوانان» و «بیاعتقادی به خدایان» بود. ثبت نام و عضویت میز کار لینک های مفید خدمات حَسمان ارتقاء سواد مالی در حَسمان خدمات ویژه حسابداران ارتقاء حرفه ای در حَسمان خدمات ویژه مدیران طرح پویش سواد اندوزی مالی دوره های آموزشی lms عضویت ویژه حسمان مشارکت و دعوت از دوستان همیار با تو همیار دانش آموز طرح پویش سواد اندوزی مالی آموزش سواد مالی مقدماتی نبض بازار دیده بان بازار هوای بازار دوره آموزشی بهینه نگر همیار شغلی حسابدار دیکشنری تخصصی حسابداری ثبت رزومه دوره های آموزشی توسعه نگر طرح توانمند سازی ایستگاه خبر حسابداری مدار خبر کار و دانش ثبت آگهی استخدام دوره های آموزشی مدیران همیار دانش آموز طرح پویش سواد اندوزی دوره های آموزشی همراه با تیم همراه با تیم همراه با تیم مقاله های مرتبطبشر یعنی دلهرهملا هادی سبزواریمرگ از نگاه شوپنهاورآگاهیفضیلت دیدگاه کاربران نام: پست الکترونیک: * متن: * کد امنیتی: *