تبلیغ شماره 1
بازگشت به پورتال مرکزی

جام را به لب برد و بی‌آن‌که خم به ابرو آورد زهر را نوشید. بسیاری از ما تا آن دم اشک خود را نگاه داشته بودیم. ولی چون سقراط زهر را نوشید، عنان طاقت از دست ما به در رفت. اشک من چنان سرازیر شد که ناچار شدم روی خود را بپوشانم و بگذارم فرو ریزد. ولی برای او نمی‌گریستم، به حال خود گریان بودم که چنان دوستی را از دست می‌دهم.

 

کریتون چون نتوانست از گریه خودداری کند بیرون رفت. آپولودوروس از چندی پیش گریان بود ولی در این هنگام چنان شیونی آغاز کرد که همه ما اختیار را از دست دادیم. در این میان تنها سقراط آرام بود و می‌گفت: چه می‌کنید؟ چه مردمان عجیبی هستید؟ زنان را بیرون کردم که این حال پیش نیاید زیرا شنیده‌ام آنجا که کسی می‌میرد همه باید خاموش باشند. بر خود مسلط شوید و آرام باشید. ما شرمنده شدیم و از گریه بازایستادیم. سقراط کمی راه رفت و گفت: پاهایم سنگین می‌شوند. آنگاه چنان‌که خادم زندان گفته بود به پشت خوابید.

 

مردی که جام زهر را به او داده بود نزدیک شد و گاهگاه پاها و ساقهای او را می‌فشرد و می‌پرسید: حس می‌کنی؟ گفت: حس نمی‌کنم. پس از آن دست به رانهایش برد و با اشاره به ما فهماند که تنش سرد می‌شود. سپس بار دیگر دست به تن او مالید و گفت: همین‌که اثر زهر به قلب رسید کار تمام است. سردی به شکم رسیده بود که سقراط پوششی را که به رویش افکنده بودند به کنار زد و گفت: «کریتون، به آسکلپیوس خروسی بدهکارم. این قربانی را به جای آورید و فراموش مکنید.» این واپسین سخن سقراط بود.

 

کریتون گفت: البته فراموش نخواهم کرد. سفارش دیگری هم داری؟ سقراط پاسخ نداد و اندکی بعد تنش لرزش کوتاهی کرد. خادم پوشش را از روی او برداشت. چشمانش باز و بی‌حرکت بودند. کریتون چشم و دهان او را بست. ای اخکراتس، این بود سرانجام مردی که از همه‌ی مردمانی که دیدیم و آزمودیم هیچ‌کس در خردمندی و عدالت به پایش نمی‌رسید.

 

** در سال ۳۹۹ پیش از میلاد، نزدیک به دو هزار و پانصد سال پیش در دادگاهی قانونی، در حضور یک هیئت منصفه سقراط به اعدام محکوم شد. جرم وی «فاسد کردن جوانان» و «بی‌اعتقادی به خدایان» بود.

 

 

ثبت نام و عضویت میز کار

لینک های مفید

 

 

 

دیدگاه کاربران

 

 

هدیه مالی تیم متفکران نوین مالی در شبکه اجتماعی
Web Analytics