> مقالات موضوعی > فرهنگی و مذهبی > موضوعات قابل تامل > ما و خدا > مشاهده مقاله جهت ارسال به چند نفر، نام و ایمیل گیرندگان با کاما { ، } جدا شوند. نام فرستنده: * ایمیل فرستنده: نام گیرنده(گان): * ایمیل گیرنده(گان): * متن پیام: * کد امنیتی: ما و خدا؛ آیا واقعأ فکر می کنی که من می توانم تو را نجات دهم؟ کوهنوردی قصد داشت بلندترین کوه ها را فتح کند. او پس از تلاش برای آماده سازی خود، ماجراجویی را آغاز کرد امّا از آنجا که دوست داشت افتخار این کار را خودش کسب کند، تصمیم گرفت تنها از کوه بالا برود. او تمام روز از کوه بالا رفت. خورشید کم کم غروب کرد و شب, بلندی های کوه را در برگرفت. کوهنورد، دیگر چیزی نمی دید همه جا سیاه و تاریک بود. ابر، ماه و ستاره ها را پوشانده بود و او اصلا" دید نداشت، امّا به راه خود ادامه می داد و از کوه بالا می رفت، چند قدم دیگر مانده بود تا به قلّه کوه برسد که پایش لغزید و سقوط کرد. عضویت در تیم متفکران در طرح همراه با تیم اعتبار هدیه بگیرید و مشارکت کنید کلیک کنید... در طرح همگام با تیم با اعتبار هدیه، از خدمات ویژه استفاده کنید کلیک کنید... در طرح همیار با تیم در بازارکار حسابداری و مالی بدرخشید کلیک کنید... در طرح همکار با تیم خدمات مالی و حسابداری خود را معرفی کنید کلیک کنید... در حالی که به سرعت سقوط می کرد فقط لکه های سیاهی را می دید و حس وحشتناک بلعیده شدن توسط قوه جاذبه او را در برگرفته بود، همچنان سقوط می کرد و در آن لحظات ترسناک همه اتفاق های خوب و بد زندگی را به یاد می آورد. فکر می کرد مرگ چقدر به او نزدیک شده است. ناگهان احساس کرد طنابی دور کمرش محکم شد. طناب, بدنش را بین زمین و آسمان معلق نگه داشته بود، تاب می خورد و سپس آرام بدون حرکت می ماند. ترس زیادی در جان او رسوخ کرده بود. دیگر چاره ای نداشت جز آنکه فریاد بکشد: « خدایا کمکم کن! » ناگهان صدای پُر طنین در وجودش طنین انداخت : « از من چه می خواهی؟ » - ای خدا نجاتم بده! آیا واقعا" فکر می کنی که من می توانم تو را نجات دهم؟ - البته باور دارم که تو می توانی نجاتم دهی . -اگر باور داری طناب دور کمرت را پاره کن . یک لحظه سکوت برقرار شد. اما مرد تصمیم گرفت با تمام نیرو به طناب بچسبد. روز بعد گروه نجات گزارش کردند که کوهنورد یخ زده ای را پیدا کردند که از یک طناب آویزان بود و با دست هایش محکم طناب را گرفته بود. امّا او فقط یک متر با زمین فاصله داشت !! ثبت نام و عضویت میز کار لینک های مفید خدمات حَسمان ارتقاء سواد مالی در حَسمان خدمات ویژه حسابداران ارتقاء حرفه ای در حَسمان خدمات ویژه مدیران طرح پویش سواد اندوزی مالی دوره های آموزشی lms عضویت ویژه حسمان مشارکت و دعوت از دوستان همیار با تو همیار دانش آموز طرح پویش سواد اندوزی مالی آموزش سواد مالی مقدماتی نبض بازار دیده بان بازار هوای بازار دوره آموزشی بهینه نگر همیار شغلی حسابدار دیکشنری تخصصی حسابداری ثبت رزومه دوره های آموزشی توسعه نگر طرح توانمند سازی ایستگاه خبر حسابداری مدار خبر کار و دانش ثبت آگهی استخدام دوره های آموزشی مدیران همیار دانش آموز طرح پویش سواد اندوزی دوره های آموزشی همراه با تیم همراه با تیم همراه با تیم مقاله های مرتبطما و خدا؛ عشقما و خدا ؛ خدا زندگی است و زندگی خداستما و خدا؛ خدا یک هنرمند استما و خدا؛ عرفانما و خدا؛ به خاطر این درس متشکرم آشنا | 1395/01/13 00:48:54 | 5 0 خداوندا نه آنقدر پاکم که کمکم کنی نه آنقدر بدم که رهایم کنی میان این دو گمم! هم خودرا و هم تورا آزار میدهم هرچه قدر تلاش کردم نتوانستم آنی باشم که تو خواستی و هرگز دوست ندارم آنی باشم که تو رهایم کنی آنقدر بی تو تنها هستم که بی تو یعنی "هیچ" یعنی "پوچ" خدایا هیچ وقت رهایم نکن! پاسخ دیدگاه کاربران نام: پست الکترونیک: * متن: * کد امنیتی: * مهدیه آقاباقری | 1395/01/13 03:23:48 | 4 1 «بر خدای زنده ایی که هرگز موت ندارد، توکل کن» سوره نحل، آیه 29 "مهدیه آقاباقری، عضوی از تیم متفکران نوین مالی" پاسخ دیدگاه کاربران نام: پست الکترونیک: * متن: * کد امنیتی: * افسانه زارعی | 1395/01/14 06:01:44 | 4 0 اگر واقعا از خدا کمک میخواهید وقتی که باید به حرف های خدا گوش بدهید سهل انگاری نکنید چون ممکن است به قیمت جانتان تمام شود! پاسخ دیدگاه کاربران نام: پست الکترونیک: * متن: * کد امنیتی: * مهران بخشی | 1395/04/06 01:35:44 | 2 0 باران رحمت خدا همیشه می بارد، تقصیر ماست که کاسه هایمان را بر عکس گرفته ایم! پاسخ دیدگاه کاربران نام: پست الکترونیک: * متن: * کد امنیتی: * دیدگاه کاربران نام: پست الکترونیک: * متن: * کد امنیتی: *